دوشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۰
امروز روز خيلي عجيبي بود برام. ديشب از يك حادثه بزرگ نجات پيدا كردم. واقعا لطف خدا بود كه به خير گذشت و هيچي نشد. از صبح كه بيدار شدم در فكر ديشب بودم و اينكه خدا چقدر لطف كرد به من!. امشب هم با يكي از دوستهاي خوبم رابطهام به هم خورد البته نه اينكه دعوا كرده باشيم ها ! نه. بلكه مصلحتي جدا شديم. اما ميدونم كه اين حادثه نيز تاثير زيادي در من خواهد داشت. بعدن از اين ماحرا بيشتر خواهم گفت. ديگه چيكار ميشه كرد . جووني و هزار تا بدبختي.يك خبر تو ايسنا نوشته بود كه برام جالب بود. اين آقاي بلازويچ هم از اون خالي بندهاست ها ! بازم كركري ها را شروع كرده از الان مي گه كه كمر ايرلند را مي شكنيم. البته انشالا كه اينطور باشه و ما ايرلند را ببريم. اما اين كارهاي بلازويچ هم خيلي باحاله ديگه.
امروز مولانا و سرورنا ميرزا حسين خان درخشان هم بالاخره كتيبه وب لاگ نويسي خودشه داد بيرون. دستش درد نكنه. انشالا نسخه هاي بعديش كاملتر باشه و همه بتونن كه استفاده كنن. فقط يه چيزي: من كه نتونستم با windows98 ام اين blogspot رارام كنم كه مث آدم Unicode را نشون بده.! اگه كسي تونسته به ما هم يا بده.
راستي من از آقا حسين و بقيه دوستان كه در خارج ايران هستند يك سوال دارم. : شماها كه در اونور آب هستيد، نرم افزارها را از كجا مي آرين ؟ مث XP يا چيزهاي ديگه را . يعني بابت يك نرم افزار 50 يا 60 دلار پرداخت ميكنيد يا بازم مث ايران از ديگران ميگيريد ونصب مي كنيد؟
خوب ديگه دارم خسته ميشم كم كم. بقيه بمونه براي فردا ! راستي بك فال حافظ هم واسه اون دوستم كه از هم جدا شديم گرفتم كه بد نبود و فكر كنم جالب باشه!
نویسنده: ناصر ساعت
۸/۱۴/۱۳۸۰ ۱۰:۱۹:۰۰ بعدازظهر
لینک