پنجشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۰
مطلب چشمهايش كه عليداد از فيلم چشمهايش نوشته بود خيلي قشنگ بود، واقعا عالي بود و كلي به من حال داد. علاقه مند شدم كه اين فيلم رو ببينم. من اونو عينا اين جا ميآورم.توصيه مي كنم حتما بخوانيدش:" از اون شبهايي بود که همه فکرهام باهم قاطي شده بود! از يه طرف مثل هميشه داشتم با خودم کلنجار ميرفتم که بشريت براي چي خلق شده و من اين وسط چه کاره هستم و از طرفي ديگه کاراي شرکت، روابطم با آدما و ... خلاصه خيلي ذهنم مشغول بود. سوار اتوبوس شدم و رديف آخر نشستم. اتوبوس راه افتاد. مدتي داشتم توي فکرام شنا ميکردم. اينقدر غرق شده بودم که متوجه نشدم از اول راه داره نگاهم ميکنه.
نميدونم چرا ولي يکهو رشته افکارم براي يه لحظه پاره شد، انگار که سنگيني نگاهش باعث اين کار شد. سرم رو بلند کردم. دوتا چشم ميشي رنگ مستقيم داشتن تو چشام نگاه ميکردن. اول فکر کردم اشتباه ميکنم سرم رو انداختم پايين ولي دوباره نگاه کردم و همون نگاه. آره توي اولين نگاه اينو فهميده بودم. چنان ارتباط قوي برقرار شده بود که ديگه حتي سرم رو نمي تونستم پايين بندازم. و در يک لحظه يک لحظه ناب و منحصر به فرد همه چيز برام مشخص شد. دلم يکهو ريخت پايين! عين وقتي که از يه جايي ميفتي پايين و من افتاده بودم. مطمئن بودم که اون هم همينطوره. براي چند دقيقه فقط نگاه! نگاه و نگاه. و توي اون چند لحظه انگار که به اندازه يک عمر با چشمانمون باهم حرف زديم.انگار که يک عمر از هم جدا بوديم و يا اينکه همديگه رو گم کرده بوديم و توي اين چند لحظه ميخوايم از همه دلتنگيها، خاطرات، دلهره ها و انتظارامون براي هم حرف بزنيم از غم فراغ و ... حرفهايي رو زديم که هيچ کلمه اي براي بيانش وجود نداره. توي چشماش تمام کساني که دوست داشتم ديدم تو صورتش صورت تمام بشريت رو حس کردم احساس نابه ناب رو تجربه کردم و به مفهوم واقعي عشق پي بردم. نگاهش عمق نگاه تمام معشوقهاي دنيا رو داشت! نه!... نگاه عاشقا! نه ! نگاهش مفهوم عشق بود و بس! عشق به همه چيز، همه کس ... دوست داشتن ناب. براي لحظاتي خودم رو و جهان را باهم و يگانه ديدم. من اون شده بودم و اون من و ما همه!... خودم رو در صلح کامل با جهان اطرافم حس کردم. و براي يک لحظه ناب و منحصر به فرد خالي از هرگونه سوال بودم. انگار تمام سوالاتم جواب داده شده بودند و من به راز خلقت پي برده بودم. حس کردم که براي اولين بار دارم ميفهم وقتي که آدم حوا رو ديد چه حسي داشت. و من هم حس کردم حوا رو ميبينم. حرف حرف و حرف! به اندازه يک عمر در اون چند لحظه فقط با چشمانمون حرف زديم. و توي اون لحظه پي به مفهوم واقعي زندگيم بردم. و براي اولين بار براي خودم جايگاهي در جهان حس کردم. و به مفهوم وجوديم توي اين دنيا پي بردم. آره! تو همون لحظه حس کردم که اهلي شدم. و ناگهان يک نفر بين نگاهمون قرار گرفت! اتوبوس ايستاد. سرم رو پايين انداختم تا دوباره تمام احساس نابم رو جمع کنم و... سرم رو بلند کردم! ... دلم حورري ريخت پايين! اين امکان نداشت! اون اونجا نبود! باورم نميشد... بلند شدم وداد زدم! آقا نگه دار! نفهميدم که چطوري خودم رو وسط خيابون انداختم... اون همونجا بود. با همون نگاه به همون عمق! ولي اينبار داشت لبخند ميزد. ايستادم و سعي کردم خودم رو غرق کنم. بسپرم...وا بدم... براي يک لحظه حس شهوديم به من اخطار داد... سرم رو برگردوندم. نه! نه! يک کاميون به سرعت به طرفش حرکت ميکرد و ... تمام توانم رو جمع کردم به طرفش پريدم ولي... دنيا دور سرم تيره و تار شد... ديگه هيچي نديدم.... وقتي به هوش اومدم کنار خيابون بودم و مردم و راننده دورم جمع شده بودند... فقط سرم رو بلند کردم که ببينمش! خدايا! چرا حالا ! اين عادلانه نيست... نميدونم چطوري ولي تمام توانم رو جمع کردم و به سمت جايي که تصادف شده بود رفتم... عين ديوونه ها دور خودم ميچرخيدم... نبود! نگاه کردم و نگاه کردم... هيچ اثري ازش نبود.. حتي يه قطره خون ... حتي... به سمت راننده دويدم ... مردم حايلم شدند... فرياد ميزدم کو! کجاست؟ کجا بردينش... و مردم عين اينکه يه ديوانه ديده باشند ميگفتند کي رو ... هيچ کس اون رو نديده بود...
باورم نميشد اون نگاه... اونهمه حرف! خيلي واقعي بودند... و... هنوز هم وقتي اون نگاه رو به خاطر ميارم... و اونهمه حرف رو باورم نميشه! نميدونم کي بود چي بود! اصلا" وجود داشت يه فرشته بود.. تصوراتم بود.. نه! اون لبخند ابدي نميتونست فقط تصورات من باشه. درست به اندازه خودم واقعي بود... از اون روز هرجا که ميرم و هرکي رو که ميبينم به دنبال اون چشمان هستم. شما هم اگر روزي چشمي رو ديديد که جستجو ميکرد... آدرس من رو بهش بدين. گرچه ميدونم که اون الان من رو ميبينه ولي نميدونم چرا به طرفم نمياد. شايد تويه دنياي ديگه منتظر منه! شايد هنوز وقتش نشده بود و من زودتر از موعد اون رو ديدم.
پاييز 80 - چشمهايش "
نویسنده: ناصر ساعت
۸/۲۴/۱۳۸۰ ۰۹:۵۲:۰۰ قبلازظهر
لینک