از فرمانيه داشتم بر مي گشتم، اما سر راهم مجبور شدم بروم تجريش.
يك طرف ميدان، ماشينهاي آزادي مونده بودند و داشتند مساور سوار مي كردند.
سه تا خانم مسن عقب نشسته بودند (مسن و گنده !‌ از اونهايي كه دوتاشون هم عقب پيكان را پر مي كنند!)
جلو هم يكي نشسته بود و منتظر يك مسافر ديگه بودند كه بنده شاد و قبراغ(دفعه قبل اينجوري نوشته بودم:غبراق! نوبتي هم باشه نوبيته قبراغه!) از راه رسيدم.
اوني كه نشسته بود پياده شد تا من بشينم، بعد خودش هم نشست. در را محكم زد اما بسته نشد. به من گفت: ميشه يك كم اونورتر بري؟ فكر كنم منظور دقيقش توي شكم راننده بود.!
من كمي جابجا شدم...
اولش بينمون فاصله بود اما كم كم خودموني شديم! يعني حساسيت موضوع (احتمالا براي ايشون)از بين رفت !(البته براي من كه دتا الان هم از بين نرفته) !من معمولا كتاب همراه دارم كه در ماشين و يا هر جايي فرصت كردم بخونم، اما چون جا خيلي تنگ بود و من هم كيف داشتم، نتوستم كتاب بخونم، بنابراين حواسم كملا به اطراف بود و داشتم فكر مي كردم..
اين كه مگه اينجا حكومت اسلامي نيست و چرا خيلي از مسايل را به راحتي از كنارش مي گذرند!
چرا يكي(از اون جنس!) راضي مي شه كه در يك جاي يك وجبي با يكي ديگه(از اين جنس) بشينه! يعني براش مهم نيست؟ يعني در راه اصلا به اين موضوع فكر نمي كنه
كه ممكنه قضيه طوري بشه ؟ يعني براش اين قدر عادي شده كه اصلا مهم نيست؟ .. !‌ خوب اگه اين همه عادي هست پس بايد آدرس هم بتونه قبول كنه ؟!
يا اينكه نه !‌فقط به اين حدش راضيه؟ يا اينكه اصلا اينقدر از اين كارها كرده كه براش عادي شده !‌يا اينكه با كلاس تر از اين حرفهاست..
چرا يك آقاي محرد حاضر مي شه كه همچين كاري بكنه .! در حالي كه مي دونه ممكنه بعدا براش مشكلات فكري روحي داشته باشه !
چرا راننده عزيز هيچي نمي گه يا يك طوري جابجا نمي كنه كه اين مشكل حل بشه !
چرا و چرا و چرا ...!
نمي دونم شايد براي بقيه عادي باشه و فقط براي من اين موضوع خيلي مهم باشه !
شايد ديگران اونقدر جوات نيستند كه اصلا به اين چيزها فكر كنند.!
شايد ديگران اينقدر سطح فكريشون بالا باشه كه اصلا به اين موضوع فكر نمي كنند.! يعني براشون عاديه !‌ يا عادي هم نيست اما مهم هم نيست !
شايد ديگران اينقدر با كلاس باشند كه اصلا اهميتي نداشته براشون..
شايد ديگران خودشونو به اين راه مي زنند . شايد ديگران احساس مي كنند كه خيلي با كلاسند و..!
شايد من نبايد اين حرفها را اينجا بزنم !‌شايد بايد مثل بقيه اصلا اين موضوع مطرح نشه و...
نمي دونم.. براي من كه سوال بود.. سوالي بود كه اگه ديگران هم در موردش بگويند خيلي خوب مي شه..
نظر شما چيه ؟

ایشالا الآن که دیگه حساسیت موضوع برای شما از بین رفته ؟ الآن بهتری ؟ منظورم سال 2011 هستا
 ناشناس | ۱۲:۳۸ قبل‌ازظهر   می خوام کمپلت! این وبلاگ را حذف کنم. نظرت چیست؟
 ناصر | ۱۲:۴۶ قبل‌ازظهر   خوب جناب شاد و قبراغ شما صبر می کردی با تاکسی بعدی میرفتی ، تا جماعتی رو هم از فکر کردن بی نیاز کنی ، اول از همه هم خودت ، حیف نیست انقد به اون مغزت فشار میاری ، مخ مارم می خوری ؟
 ناشناس | ۱۲:۴۷ قبل‌ازظهر   خیلی بدجنسی شوخی کردم
 ناشناس | ۱۲:۴۷ قبل‌ازظهر   Vali vaghean mikham inkaro bokonam. chon in neveshte ha male 10 sale pishe va alan man koli avaz shodam o nazaratam aslan mesle ghabl nist!
 ناصر | ۱۲:۴۹ قبل‌ازظهر   اتفاقاً من اینارو خیلی دوست دارم . خودتم میدونی که خیلی باارزشن . همه عوض شدیم و در گذشته هامون چرت و پرت گفتیم ، همه میدونن تو عوض شدی ، ولی مرد باش و پای حرفایی که قدیما زدی وایسا و حتی خودتم بهشون بخند . من اینارو حتی از نانوشته های الآنت بیشتر دوستشون دارم . یه چیزی توشه که نمی تونم بگم . تازه به نظرم همین الآنشم خیلی هاشو پاک کردی . چطوری دلت میاد ؟ هیچی نباشن حداقل خاطراتت که هستن
 ناشناس | ۱۲:۵۷ قبل‌ازظهر   تو چندتا وبلاگی که من تا حالا دیدم هیشکی جرأت نداشته انقدر صادقانه با اسم واقعی خودش بنویسه ، کاشکی انقدر بزرگ نشده بودی و میتونستی هنوزم اینطوری بنویسی ، نمی دونم اینا که تموم شدن دیگه چیو بخونم ؟!
 ناشناس | ۱:۰۸ قبل‌ازظهر   khob malome! oon yeki webloge mano!
 ناصر | ۱:۰۹ قبل‌ازظهر   وبلاگ بزرگونه ؟
 ناشناس | ۱:۱۲ قبل‌ازظهر