شنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۲
این روزها ویزیتورهای وبلاگم از دانشگاه خودمون و از بین شاگردانم در دانشگاه تربیت معلم زیاد شده اند. اینها را یک کانتور نه چندان مخفی سایتم می گویند. اگه چشمتون ضعیف نبوده باشه. حتما تا به حال دیدینش (این چند روزه در دانشگاه هر کی را مبینیم یا وبلاگ من را خونده یا می خواسته بخونه!!)
از این اتفاق میمون! زیاد خرسند نیستم اگرچه در عصر اینترنت (و دیچتالی ورلدس)این اتفاقات کاملا طبیعی هستند اما فکر کنم باید برخی از نوشته ها را به وبلاگ دومم (و البته مخفی و ناشناسم) انتقال بدهم! در واقع باید کمی شیشه های این خونه شیشه ای را مات تر کتم !! (مثلا امروز کلی از نوشته هام در همون notepade کامپیوترم ماندند و بیرون نیامدند.)
شاید بعضی از نوشته های اینجا بتونه تاثیر بدی در روابط داشته باشه! (شاید هم نداشته باشه !)
------
<< ...جمعه امروزم روز خوبی نبود. بیشترش به فکر و ناراحتی و پشیمانی و حسرت و .. و کلا به بدی گذشت... بیشترش هم به خاطر زیاده روی های دیروز بود!>>
آخرای همچین روزی داشتم تمرین طرح می کردم خدا می دونه چقدر سخت شده ! فکر کنم فردا باید کمی ساده ترشون کنم!!
نویسنده: ناصر ساعت
۲/۰۶/۱۳۸۲ ۰۱:۵۹:۰۰ قبلازظهر
لینک