پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۱
ديروز بالاخره ساعتم پيدا شد.
حدود سه هفته پيش در تهران به اين بزرگي، گم شده بود و من نمي دونستم كه كجا از دستم افتاده.!!
اما با تيز هوشي فوق العاده خودم(گيجي و تيزهوشي) و پس از انجام عمليات كارآگاهانه خودم، تونستم پس از مدت سه هفته، آن را پيدا كنم.
يك بسته سيگار وينستون و يك بطري آب پرتقال!!(با مارك sun-noosh. اه- كه چقدر بي مزه بود!) هم به عنوان شيريني پرداخت كردم ! (آب پرتقال را به خودم هديه دادم!).جريان محموله و رسالت ديروز هم مربوط به همين بود.
اين دومين باري است كه در طول دوسال اخير، اين ساعت عزيز ما گم مي شه.
يكبار هم پارسال گمش كردم و ديگه كاملا نا اميد شده بودم كه يك بار يكي از بچه ها به من گفت كه در اتاق بسيج دانشگاه، چند تا ساعت هست كه مي گن خيلي وقته پيدا شده.
من هم بدوبدو رفتم و ديدم كه بععععععععععععععععععععععععععععللللله، ساعت خودمه...
خدا سويش را به خير كنه.
نویسنده: ناصر ساعت
۲/۰۵/۱۳۸۱ ۱۰:۴۶:۰۰ قبلازظهر
لینک