شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۱
حيفم اومد كه ننويسم !
امشب واقعا شب عشق بود.
الان ساعت 5:10 دقيقه فرداست و من كماكان در دانشگاه دارم مي تزم ! اين شبها شبهاي خاطره خواهند بود.. بعدا كه مي گيم: يادش بخير، مثل .. تا كله سحر كار مي كرديم..
خوشبختانه تزم تموم شده و دارم آماده ميشوم براي دفاع.از فردا بايد اسلايد آماده كنم و يك پيش دفاع مقدماتي !
تا خدا چه بخواهد.
نویسنده: ناصر ساعت
۵/۱۹/۱۳۸۱ ۰۵:۱۲:۰۰ قبلازظهر
لینک