سهشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۱
ديشب كه رفتم خونه كلي تعجب كردم. تمام دكوراسيون خانه عوض شده بود.
همه چي مرتب و تميز شده بود و خونه بوي عطر و گل وگلاب مي داد.
همه جاي خونه به طور كامل تميز شده بود !. تقريبا هيچ جايي نمانده بود كه تميز نشده باشد.
...
لازم به فكر كردن نبود. مي دونستم كار كيه.
ديشب داشتم با خودم فكر مي كردم.
ديشب به تمام معناي كلمه، معني دوستي و محبت و عشق بي ادعا را فهميدم !
خانه بوي عزيزترين و مهربانترين موجود دنيا را مي داد !
مادر جان قربون همه مهربانيها و محبتهايت.
نویسنده: ناصر ساعت
۶/۰۵/۱۳۸۱ ۱۰:۱۳:۰۰ بعدازظهر
لینک