شنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۱
دعای امروز:
خدایا ما را روزه دار واقعی بگردان!
---
با اینکه آقایان ماه را ندیدند اما بالاخره ماه رمضان رسِيد.. این نشون می ده که سالهای قبل چقدر عید فطرهامون دقیق بودن..
بگذریم..
در مورد یک چیز دیگه می خواستم صحبت کنم. در لحاظ ماه رمضانی! آدمها را می شه به چند دسته تقسیم کرد.
بعضی ها که مریض هستند و نمی تونن روزه بگیرند.
بعضی ها هم مریض نیستند اما خودشان را به مریضی می زنند تا حداقل از نظر دیگران به روزه خواری و بی دینی و این حرفها محکو نشوند.(اگر چه خودشان بهتر می دانند.)
بعضی ها هم هستند که نمی گیرند و همه جا هم می گویند که نمی گیرند و اصلا براشون مهم نیست که نمی گیرند. چون از روی ایمان(بی ایمانی از نظر اونوری ها) نمی گیرند.. این دسته از چند تا قبلی قویترند. اما باز کاری به اینها نداریم..
اما خیلی ها هستند که روزه می گیرند..
خود روزه دارها هم چند دسته هستند.. بعضی هاشون سحر بیدار می شوند و کلی غذا می خورند و بعدش هم انواع چای و میوه و نوشیدنی و بعدش هم یک کمی گپ می زنند و بعدش هم می خوابند. در واقع چرت می زنند که برای نماز بیدار شوند اما ساعت 9 که دیگه آفتاب بالا زده و نماز نمی شه حوند..
این افراد نه اینکه اعتقاد نداشته باشند ها! دارند اما کمی شگمو تشریف دارند و تنبلی هم که ماشالله! و ایمان هم که با خودشان
اینها بی صبرانه منتظر افطارند و چنان افطاری می خورند که تا دو سه ساعت در حالت دمغی و بی حالی و سنگینی شدید بدن به سر می برند. بعدش هم تا سحر باز بساط خوردن و تقویت کردن به راهه.
آخه به قول ننه هاشون، بچه انرژش اش در ماه رمضان کم می شه و باید زیاد بخورند دیگه..
با کمی تغییر در جزییات کار، خیلی ها اینجوری هستند.(شما نیستید؟ باشه ! شما نیستید!) یعنی در ماه رمضان، خورد و خوراک و تقویت کردننشان به مراتب بیشتر می شه و کلی زولبیا و بامیه و موز و ... به غذلی روزانه شان اضافه می شه..
بابا ماه رمضونه هااااااااااااااااااااااااااااااااا
اما بعضی ها هستند که به تمام معنای کلمه روزه می گیرند و در روز و شب و لحظه لحظه ماه رمضان روزه هستند و آنقدر به خدا نزدیک می شوند که دوست دارند همیشه بساط روزه و عشق و خدا به راه باشه. احساس سبکی از بارزترین مشخصه های این افراد هست.. راز و نیاز شبانه و معاشقه با خدا از نشانه های پنهان دیگر این افراد است.....
-------------
چند سال پیش، خوابگاه که بودیم. یک هم اتاقی داشتیم که دکترای کامپیوتر شریف می خوند. الان هم می خونه..
شبها که برای سحر بیدار می شدیم، ایشان در اتاق نبودند.. و معمولا20 دقیقه به اذان ÷یدایش می شد در حالی که هیچ حرف نمی زد و به آرامی به خوردن غذایش می پرداخت..
روزهای آخر خیلی دیر می اومد..10 دقیقه به اذان و حتی چند شب آخر دیگه نمدیدیمش..
شاید لذت نماز شب و راز و نیاز شبانه و معاشقه اصیلش با خدا خیلی بیشتر از غذای خوابگاه بهش لذت می داده...
نویسنده: ناصر ساعت
۸/۱۸/۱۳۸۱ ۱۰:۵۷:۰۰ بعدازظهر
لینک