دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۱
سلام.
دو ساعت از شهرک تا آزادی تو راه بودم..
راننده از وضع بد جامعه صحبت می کرد.. از زنانی که ...
از مردانی که از شدت فشار شب که می خوابند دیگه بیدار نمی شوند.
یکی دیگه از مسافران داشت گریه می کرد...
صدای آشنایی از بلندگوی رادیو حرف می زد: ملت بزرگ ایران فردا در راهپیمایی بزرگ فلان شرکت می کنند.
خانمی در کنار خیابان از سر بدبخنی و نیاز ایستاده بود و خودش را به مردم نشون می داد... تا شاید ...
خانم 50 ساله ای وسط پیاده رو ولو شده و چادرش را هم انداخته رو سرش که دیده نشه.. بچه اش اون طرف تر داره جلوی عابرین را می گیره و از اونها پول می خوادد..
یک مسافر دیگه شروع می کنه از بدبختی هاش گفتن...
اون طرف خیابون دو تا راننده دارن توی سر هم می زندد و فحشهای ناموسی به هم دیگه می دن...
...
هنوز هم اون صدای آشنا می اید: مردم ایران انقلاب کردند که ...
مردم ایران فردا در راهپیمایی شرکت می کنند..و
00
من دیگه خسته شده ام. نفرین می کنم همه کسانی را که 24 سال قبل به جای من تصمیم گرفتند و رای دادند.. امشب می خواهم رای خودم را اعلام کنم..دوست دارم رای خودم را فریاد بزنم. دوست دارم همه را به زور بکشونم که اونها هم رای بدهند..اگر چه نظر خواهی کنندگان به زودی تکفیر خواهند شد اما من و همه جوونهای ایران می خواهیم رای خودمون را بدهیم.....
www.gozar.org یادتون نره !
نویسنده: ناصر ساعت
۱۱/۲۱/۱۳۸۱ ۱۰:۴۱:۰۰ بعدازظهر
لینک