شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۰
حديث نفسمن در اين مدتي كه وب لاگ مي نويسم واقعا بعضي اوقات بر سر دو راهي مي مانم كه خيلي از جيزها را بنويسم يا نه ؟ من هم مدتي كه افتادم تو خط خود سانسوري.
شايد به زودي عكسهايم را از صفحه بردارم تا ديگران نظراتشان در مورد من فقط از روي حرفهايم باشه. نه چيز ديگه.
همچنين ممكنه كه به زودي اين شمارنده صفحه را هم بردارم تا هيچ پسش شرط و پيش نظري نسبت به من نمونه. فقط حرفهامو بخونند و نظر بدهند.
من فكر مي كنم كه وب لاگم نسبت به اون اوايل خيلي بي محتواتر شده باشه. فكر مي كنم كه اون اوايل خيلي راحتتر مي نوشتم. خيلي راحت بودم و از هيچي نمي ترسيدم. از هيچ قضاوت عمومي،تهمت و... نمي ترسيدم. اما الان كمي محتاط تر شده ام. اما از اينجوري بودن اصلا خوشم نمي آيد. دوباره دوست دارم كه مثل اوايل بنويسم. رك. بدون سانسور. بدون ترس ! اين جوري خيلي بهتره. يعني خودمم احساس راحتي مي كنم. آخه، وبلاگ كه يك روزنامه يا نشريه نيست كه آدم بترسه كه مطالبش بد باشه يا خوانده هاش كم بشن. نه ! اين جا حريم شخصي منه! اگه كسي هم اينجا را بخونه،به مسوليت خودشه . من مجبور نيستم هيچي را جواب بدم. و خوشم هم نمي آيد كه به خاطر حرفهايي كه اينجا مي زنم مورد بازخواست قرار بگيرم. اگه چيز خوبي ياد گرفت مال خودش! اگه هم چيز بدي ياد گرفت باز به من ربطي نداره . خودش خواست اينجا را بخونه! خودش هم مسول خواندهاي خودشه.
اينها را گفتم كه اتمام حجت كرده باشم ها !! بعد نگين چرا اين كارو كردي يا چرا اين حرف رو زدي !
من يك آدم هستم. خوب ،بد- معصوم،گناهكار - مهربان،ظالم.
هيچ ادعايي هم ندارم كه من يك آدم كامل هستم. ! يك آدم كاملا معمولي. با كلي كارهاي خوب و بد در پرونده اعمال. خوب همين ديگه !
در ضمن اگر كسي خواست به خاطر حرفهايم, منو مورد باز خواست قرار بده، خدا شاهده يك سنگ برمي دارم مي زنم تو سرش ! اصلا همه چي را انكار مي كنم. مي گم من اون شخص نيستم !
پس نپرسيد تا من هم اونجوري نگم.
از خودم ديگه حالم داره به هم مي خوره !تا كي بايد تظاهر كنم كه من فلان چي هستم يا فلان چي نيستم. آقا ! زوره مگه . ديگه نمخواهم پشت پرده، خودمو پنهان كنم الكي يك قيافه خوشگل از خودمو نشون بدم و بگم كه آره !من اينم !آخه پدر سوخته چرا دروغ مي گي ؟ آخه تا كي مي خواي دروغ بگي و خودت نباشي ؟ها ؟ به خودت كه ديگه نمي توني دروغ بگي ! !
از هر چي دورويي و پدرسوخته بازي بدم اومده به خدا.
من ديگه مي خوام خودم باشم. خود خود خودم.
چاكر همگي.
(همش تقصيره اين پژمانه ها!!!!)
نویسنده: ناصر ساعت
۹/۱۷/۱۳۸۰ ۱۰:۰۹:۰۰ بعدازظهر
لینک