جمعه، آذر ۲۳، ۱۳۸۰
امشب كه داشتم وبلاگ ها را مي خوندم. به مطلبي برخوردم كه يك جورايي از بقيه خواسته بوى كه سكسي (نقل به مضمون!) ننويسند و حرمت تمدن ايراني را نگه دارند و سعي كنند كه مثل آمريكايي ها نشوند.
عرض كنم كه اولا آمريكايي ها خيلي هم كارشون درسته و ما از خدامون هم بايد بخواهيم كه مثل اونها بشيم.
آخه تا كي بايد خودمونو گول بزنيم كه آره. ما فلانيم و بهمانيم !.
بيايد با چشماني بازتر به دنياي اطرافمان نگاه كنيم و همه چيز را از يك دريچه و از يك عينك خاص نگاه نكنيم.! شايد حرفهاي اينجوري و نصيحت گونه و ممانعت ههاي بيشمار و دخالتهاي بيجاي مسولين گرامي بوده كه باعث شده من جوان اولين جايي را كه پيدا كنم بخواهم كه عقده خودم را بروز بدم و بخواهم كه سكسي بنويسم!...
بياييد كمي با خودمان روراست تر باشيم و قبول كنيم كه وبلاگنويسي تلاشي است براي رسيدن به فرديتي كه مدتهاست گم كرده ايم.! تلاشي براي رهايي از سكوتي است كه اجدادمان قرنهاست با آن مواجه بودهاند. تلاشي است براي نجات از دخالتهاي بيجاي حاكمانمان بر شخصي ترين و خصوصي ترين مسايل زندگي مردم...
خدا را شكر كه فعلا اينجا حاكم نداره و هيچ قانوني هم بر آن حكمفرما نيست.تا خودمان بر آن حكومت كنيم و تلاش كنيم كه در عين آزاد بودن و در عين شخصي بودن، خوب بنويسيم وسنجيده و متين.
بگذلريد خودمان برسيم به آن. البته تقصيري هم نداريم... عادت كرده ايم به قيم داشتن!...
!هيچي !بيخيال..
اما
اينجا يك برد ه آزاده و هر كي هر چي بخواهد مي تونه بنويسه.
اميدوارم روزي برسيم به اونجايي كه در عين آزادي كامل، بفهميم كه چي بنويسيم و چي ننويسيم!
نویسنده: ناصر ساعت
۹/۲۳/۱۳۸۰ ۰۴:۱۵:۰۰ قبلازظهر
لینک