یکشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۰
يادمه هميشه معتقد بودم و هستم كه اگه يك اتاق دبش و يك كامپيوتر توپ و يك اينترنت سريع و يك كم هوش خلاق موجود باشه ، مي شه تمام دنيا را كنترل كرد. حتي ميشه پولدار هم شد. بدون اينكه از جات تكون بخوري. مثلا مي توني بري يك سايت پربيننده آمريكايي را هك كني ! بعد ايدشو بفروشي ! يا يك ويروس بنويسي و در شبكه پخش كني و بعد هم بنشيني آنتي ويروس آن را بنويسي؟! البته اينها كارهاي خوبي نيستند اما بالاخره راه حلهايي هستند كه ممكنه به ذهن برسه. البته من ايده هاي ديگه دارم كه فعلا بي خيالش.
داشتم مي گفتم كه ميشه دنيا را كنترل كرد. ميشه همه چي را ريخت به بهم . يا همه چي را درست كرد .-
----
اما جريان هيس و شيما و شيوا. با يك حساب سر انگشتي ميشه قهميد كه 12000 نوار خيلي زياده و در طول 4و5 سال تحصيل شايد نشه تهيه كردشون البته با هفته اي دو روز نوار پركردن به قول خود شيما خانوم.. و همچنين قبول شدن در رشته كامپيوتر با ديپلم ادبيات. من در چند باري كه به سايت شيما مراجعه كردم واقعا از نحوه حرف زدن و نحوه برخورد و شخصين تويسنده خيلي ي خوشم اومد و حتي در چندين مورد email هايي هم رد و بدل شد. اما من فكر مي كنم شيما مي تونه ساخته و پرداخته يك رمان نويس و يك داستان نويس حرفه اي و كار درست باشه.
يك بار ديگه به مطلب جمعه شيما يندازيد، خيلي شبيه يك داستان تخيلي هست تا يك واقعيت موجود.يعني ممكنه كه فردا يكي ديگه بياد و واقعيت حقيقي را بيان كنه ! يا مثلا بگه كه هيس و شيما يكي بيشتر نيستند و يا ... . البته شيما دردهايي از اجتماع را بيان كرده و برخورد عالمانه اش با اين دردكهنه اجتماع و درخواست از ديگران براي كمك به اين قشر، قابل ستايش هست اما كل اين مطلب خيلي شبيه به داستان هست !داستاني از نويسنده اي كه حرفاش رو از زبان شيما و شيوا و... مي زنه،
شيما واقعيت تلخي است از جامعه ما، كه نويسنده داستان در پي تغيير ديد جامعه به اين افراد است و انتظار برخوردي درست و شايسته را از ديگران دارد! شايد نويسنده داستان ، خود تجربه سنگيني از اين برخوردهاي نادرست اجتماعي داشته باشه، شايد مي خواهد كه ديگران مثل خودش، قرباني برخوردهاي بد مردم نشوند....
شايد نويسنده، خود شيمايي را مي شناسد كه اين چنين در هياهوي اجتماع گم شده و قرباني ندانم كاريهاي خود و تشويقهاي غير مستيقيم جامعه و اطرافيان خود شده است.
در هر صورت داستان قشنگي بود و شكي ندارم كه پس از مدتي باز پرده ها بيافتند و حقايق واقعي آشكار شوند. البته شايد اين مهم نباشد. چرا كه هدفها محقق شده باشند....
----------
وبلاگ، تبليغات، هك كردن، روسپيگري، خبرنگاري، فوق ليسانس كامپيوتر، ليسانس ادبيات، گيتار، دكترهاي ترك و ...........
شايد ادامه داسنان اين رمان خواندني از طريق تبادل email بين شيما و ندا و خورشيد و ماه و رضا و فضول و .... به ذهن خلاق نويسنده رسيده باشد و همه چي مهياي نوشتن ادامه اين داستان بلند ايراني باشه. !
-----------
هيسس !!!!!
نویسنده: ناصر ساعت
۱۱/۰۷/۱۳۸۰ ۰۱:۱۱:۰۰ قبلازظهر
لینک