یکشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۱
از همون اوايل که خورشيد خانوم شروع به نوشتن کرده بود. من مرتب نظرم در مورد ايشون مثبت منفي ميشد...
اما اين بار چيزي نوشته بود که واقعا منو تحت تاثير قرار داد. با اجازه ايشون يه تکه هايي از اونها را اينجا مي آرم:
" وقتی آدم بر اساس تجربيات، علاقه ها، و آگاهيهای شخصيش يه حرفی می زنه و يه نظری می ده و اينهمه آدم يه دفعه بحث رو داغ می کنن، آيا می شه گفت که اون نفر اول اين بحث رو راه انداخته؟ و اصلا ملاک احمقانه بودن در وبلاگ چيه؟ اصلا شما می فهمين فرق وبلاگ با بقيه رسانه ها چيه؟ منکه فکر می کنم کل سو تفا همات پيش اومده به خاطر اينه که دوستان وبلاگ رو با جای ديگه اشتباهی گرفتن.- وبلاگ نه روزنامه است، نه يک گردهمايی روشنفکری، نه محلی برای تغيير دادن چيزی، اصلا بابا وبلاگ يه جاييه برای هر چه می خواهد دل تنگت بگو. دم همه کسايی که کلی چيز مفيد به ما ياد ميدن گرم. اما اگه کسی اينکارو نمی کنه نمی شه بهش خرده گرفت.- بياين برای مدت يک ماه بهم گير نديم. اگه چيز خوبی از هم ديديم در صورت علاقه نقل کنيم و اگه انتقادی داشتيم به دور از حرص و کينه و بغض باشه. بياين فقط يک ماه از دست هم حرص نخوريم و اينجوری فکر کنيم که تو وبلاگستان هيج کس نمی تونه جای اون يکی رو تنگ کنه. بياين اگه خواستيم انتقاد کنيم مطلب مورد نظر رو محترمانه و مودبانه به نقد بکشيم نه اينکه نويسنده مطلب و شخصيتشو به گند بکشيم. ببينيد تغييری پيدا می شه تو اوضاع يا نه-ئ نمی دونيد چه حالی داشت وقتی تو سفيدی مطلق گير کرده بوديم و ده متريمونم نمی تونستيم ببينيم. نمی دونين بعد که از اونجا تونستيم بالاخره بريم تو راه چه صحنه هايی ديديم. چه رنگهايی. بارون واقعا حال داده بود. بهشت بود بهشت. برين بزنين تو طبيعت حال کنين...."
نویسنده: ناصر ساعت
۱/۱۱/۱۳۸۱ ۱۱:۱۶:۰۰ بعدازظهر
لینک