جمعه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۱
يك چت ! (a chat!):
تازه از راه رسيده بودم و كاري هم نداشتنم فقط مي خواستم ميل هامو چك كنم و برم خونه.
outlookرا اجرا كردم تا Mail هامو بخونم.
yahoo messengerرا هم روشن كردم كه ببينم چه خبره ..
يك دفعه يكي مثل جن پريد وسط معركه و چند تا پيغام فرستاد:
بدون هيچ سلام و كلامي شروع كرد به بازجويي:
اون: گيرت انداختم !در كمين نشسته بودم كه بيايي !! چرا كنتور منو دستكاري كردي !
من در حالي كه شوكه شده بودم و در تعجبي بس سنگين !فرو رفته بودم، دو سه بار متنشو خوندم تا شايد بفهمم كه چي مي گه !
ناچار نوشتم: سلام !
اون: سلام !چرا كنتور منو دستكاري كردي !
من: آخه !خواهر من، آخه برادر من !به چه كاري دارم به كنتور تو !برو به كنتور ساز شكايت كن !
اون: نه !اخه تو تنها password اون را داري !!
من: بابا من خبر ندارم !مگه من بيكارم كه بشينم كنتور تو را عوض كنم !اصلا اين كنتور كه مي گي كجاهست؟ چي هست؟ خوردنيه؟ كردنيه؟پوشيدنيه ؟ ... چيه ؟!
اون: باشه !اما كار تو بود ها ، من مطمئنم !
من كماكان در بهت به سر مي برم !
اون: حالا چرا در نمايشگاه پشت سر من حرف زده بودي ؟
من: نمايشگاه؟ كي؟من؟ كجا؟ پشت سر تو ؟
اون: همون سر قرار بچه هاي وبلاگ ديگه !
من: من ؟ بابا ، اون زماني كه وبلاگيست ها دور هم جمع شده بودند و آقا حامد داشت ازشون عكس مي گرفت من در خواب بودم !
اون: نه !پس كي پشت سر من حرف زده ؟
من: من چي مي دونم !
اون: باشه ! اما خودت بودي ها ، من مطمئنم !!
من باز در عالم بهتيدگي !
اون: راستي اون پسري كه در عكس پيش دخترها نشسته تويي نه ؟!
من: كدوم پسر؟ آدرس بده ببينم !
اون: من مطمئنم خودتي ! آخه بهت خيلي شبيه هست.
من: بابا گفتم كه من اون روز اصلا نمايشگاه نرفتم. !
اون: نه ! شبيهته ديگه. قبول كن !پس خودتي !
من: مي خواستم كيبورد را بزنم توي سرش، اما نمي شد !پس باز در عالم بهتيدگي !
اون: من دوست داشتم سر قرار برم و يكي از خانومها را ببينم !
من: من هم دوست داشتم برم و ببينم !
اون: تو چرا دوست داشتني بري يك خانم را ببيني ؟ اصلا چه معني داره يك پسر بخواد بره يك خانم را ببينه !
من:خوب، از نوشته هاش خوشم اومده .مي خواستم از نزديك هم ببينمش.
اون: نه خير !تو آدم .. باز و ..بين و ...ذليل و ... هستي !
من : من ؟
اون ديگه ترمزش بريد و حدود 10(الي 20) دقيقه به چرت و پرت گويي و به نثاركردن بد وبيراههاي مختلفه و متعدده پرداخت..
اون: آره من مي دونم. تو فلاني.. تو فلان كار را مي كني. تو فلان فكر را مي كني. تو چي چي هستي و چي چي نيستي و ... !
من: از بهتيدگي، بهتيدم و سكته ناقص مغزي:!
اون هنوز داره فحش مي ده !فكر كنم تا تمام ناراحتيهاي سرماخوردگي و دعواهاي اتاقشو و مشكلات ميان ترم و ... سر من خالي نكنه ول كن نيست !
اون: من اصلا غلط كردم كه با تو چت كردم. اي كاش فلان اي كاش بهمان !
و صداي گريه !
چند دقيقه بعد دوستش، Online شده و چند تا پيغام فرستاده :
بابا چي شد پس؟ چي گفتي به اين كه باز گريه اش گرفته و با عصبانيت از سايت رفت بيرون !
...
ديگه همه Mail هامو چك كرده بودم.
خوشحال و خندان كامپيوترم را خاموش كردم و رفتم خونه.
نویسنده: ناصر ساعت
۲/۲۷/۱۳۸۱ ۰۹:۵۶:۰۰ بعدازظهر
لینک