دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۱
اصفهان امن و امان است. راحت بخوابيد. !
ديشب توي قطار تمام طول مسير را خوابيدم. نزديكيهاي صبح بدجوري سردم شده بود. همه داشتيم يخ مي زديم. كار ما ايرانيها هميشه همينطوره، يا از اين ور مي افتيم يا از اون ور !
ديشب كه از خونه راه افتادم برم راه آهن، انقلاب كه رسيدم، كمتر از 20 دقيقه فرصت داشتم كه به قطار برسم. سوار يك تاكسي شدم و همون اول چند بار تاكيد كردم كه ديرم شده. راننده هم اولش خوب مي رفت اما وسطش زد به سرش كه بنزين بزنه و پمب بنزين هم شلوغ بود ! مرتيكه الاغ (گلاب به روتون ! لفبي بهتر از اين نتونستم براي اون راننده خر پيدا كنم!) همينجور توي صف مونده بود و در حال كه مي تونست ما را برسونه به مقصد و بعد بياد بنزين بزنه. ! اخه كجاي دنيا ديدين كلي مسافر را معطل كنند براي بنزين زدن !
من هم كيفم بر داشتم و رفتم بيرون. در ماشين را يا تمام نيرويم كوبيدم. ! صداش تا همين چند لحظه پيش توي گوشم بود. اومدم كنار خيابون و يك ماشين ديگه گرفتم. خدا حفظش كنه !چنان سريع رفت كه تاخير اون الاغه (كماكان گلاب به روتون) را جبران كرد و فقط هم 50 تومان گرفت.
از ماشين كه پياده شدم تا خود قطار دويدم.نگهبونه گفت كه سريع تر كه داريم در را مي بنديم. از اولين در باز كه اخرين در باز هم بود پريدم توي قطار و سوت قطار و حركت. يعني كافي بود فقط يكي دو دقيقه دير كنم.
نویسنده: ناصر ساعت
۴/۳۱/۱۳۸۱ ۰۹:۴۷:۰۰ قبلازظهر
لینک