جمعه، مهر ۰۵، ۱۳۸۱
ديشب رفته بودم مجله دنياي كامپيوتر و الكترونيك (همون خودمانccwmagazine ). و در جلسهاي با حضور سردبير و چند تا از نويسندههاي آنجا شركت كردم. از جديت كارشان خوشم آمد. قرار است با هم همكاري داشته باشيم.
----
بعد از جلسه، از اونجايي كه داشت كمكم دير ميشد با عجله برگشتم خونه.
اين روزها غلظت شريفيت كوچه ما رفته بالا. چون يكي از بچههاي خوب البته شيطون شريف كه عشق مشهوريت و چاپ شدن مطالبش در هر روزنامهاي (ولو در ك...)را هم داره، در كوچه ما، خانه گرفته. و چه خانه شيكي... . البته ديشب، نزديكيهاي خونه، ايشان را زيارت كردم اما چون قرار است فعلا(و احتمالا هميشه!) تحويلشان نگيرم، انگار نه انگار كه غير از من كسي ديگه هم در كوچه هست. همينجور به راه خودم ادامه دادم. فقط از اينكه كه دو ماه پيش، بي خيال كرايه اون يكي واحد يك خونه تر و تميز شده بودم، خدا را شديدا شكر كردم.
نویسنده: ناصر ساعت
۷/۰۵/۱۳۸۱ ۰۲:۳۷:۰۰ بعدازظهر
لینک