سهشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۱
من اگه می دونستم امروز قراره این بلا سرم بیاد، هرگز از خواب بیدار نمی شدم..
به طور خلاصه عرض کنم که dahanam service shod!!
---
امروز توی کرج، چه بزن بکشی بود! دعوا و فرار و تیرانداری و ... ! یک لحضه فکر کردم که تگزاس هستم! اگه کمی مراقب نبودم، الان من هم جزو یکی از قربانیان بودم!
اما به خیر گذشت :-)
----
تصور کنید یک ساعت قبل از افطار! گرسنه هم که هستید و می خواهبد بدون دردسر یک مسیر یک ساعته را طی کنید و برسید به خونه، ا این جور مواقع از چه وسیله ای استفاده می کنید؟ اتوبوس؟ مترو؟سواری؟ مینی بوس؟ یا چی؟!
فرض کنید باران هم باریده باشد و جاده خیس و لغزنده باشد!
من اگه جای شما باشم، یک ماشین دربست می گیرم که با سرعت نور حرکت کنه. که در واقع از هیجان و اضطراب سرعت اون، تمام خستگی هام از بین بره! الببته باید اون موقع که ماشین می گیرید، شرط سریع رفتن را حتما باهاش طی کنید که سرتون کلاه نره و از بابت پولی که بهش می دین، بعدا به خود خوری و افسردگی دچار نشوید!
----
موتور هم بد ایده ای نیست ها ! اما حیف که با کت و شلوار و کیف نمی شه سوار موتور شد! بی کلاسیه :)
نویسنده: ناصر ساعت
۸/۲۱/۱۳۸۱ ۰۸:۳۹:۰۰ بعدازظهر
لینک