پنجشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۰
واي، برمن چه شده است. باز هم به سوي روز هاي بد زندگي ام پيش مي روم.
نميدانم اين كيست كه به نام من! هر كاري كه دلش مي خواهد مي كند و تنها مي توانم تماشا كنم و هيچ اختياري ندارم. گاهي خوب است گاهي بد. گاهي برتراز فرشته،گاهي رذل تر از شيطان.گاهي در عرش گاهي در فرش،
كيست در گوش كه او مي شنود آوازم
يا كدام است سخن مي نهد اندر دهنم
كيست در ديده كه از ديده برون مي نگرد
يا چه جان است، نگويي، كه منش پيرهنم
مانده ايم گرفتار از دست اين من ! نمي دانم چقدر اين من را شناخته ام، اما مي دانم كه در بسياري از مواقع او مرا راهبر است تا من!!
اين درگيري هاست كه شخصيتي سينوسي بار آورده است. گاهي در اوج اوج اوج
گاهي در زير زير زير
يعني مدتي در نيمه بالاي موج سينوسي و گاهي در نيمه پايين موج سينوسي !
همين را مي دانم كه الان در حال سر خوردن از بالا به پايين موج هستم !!
روزها فكر من اين است همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
زكجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به كجا مىروم آخر ننمايى وطنم
...
نویسنده: ناصر ساعت
۹/۰۱/۱۳۸۰ ۱۱:۵۹:۰۰ قبلازظهر
لینک