سهشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۰
سر ظهر به اصرار استادم، رفتيم نماز جماعت. البته اصرار كه نه !فقط يك جمله گفت: ” صلوة خير از همه كارهاي ديگه!“ و من هم ديدم راست ميگه و بلند شدم و رفتم.
البته يكيشو خونده بودندو...
بعد از نماز مراسم زيارت عاشورا بود. البته سه شنبه هر هفته، اين مراسم برگزار ميشه.
عباسي داشت مي خوند. عجب صدايي داره. حيف كه وحيد كنارم بود وگرنه يك گريه حسابي نياز داشتم. چرا شو نمي دونم. !
اما حيف!
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۰۴/۱۳۸۰ ۰۱:۵۹:۰۰ بعدازظهر
لینک