یکشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۰
ديروز يك ساز دهني خريدم. در ترمينال صفه اصفهان همينجور داشتم قدم مي زدم كه چشمم افتاد به يك ساز دهني خيلي قشنگ .. معطل نكردم . رفتم و خريدم.
سعي مي كنم كه باهاش آهنگهاي خوبي بزنم !شايد هم بدهمش به زهرا! شايد هم ندهم !
ديروز اصفهان باز بياد ماندني بود... ساعت 5 عصر بليط داشتيم كه بيام تهران . ماشين ساعت 7:15 حركت كرد ! واقعا امان از دست ايرانيهاي دودررررررررررررر.لامصبا يك معذرت خواهي كوچولو هم نكردند. تازه كلي هم آروم مي اومد و اعصابمونو خرد كرد. ! البته دوتا فيلم گذاشت كه يكيش خوب بود. فيلم مشعل كه هندي هم بود.
حيف شد !فكر كنم كه ديگه اصفهانم تموم بشه !البته شايد چند ماه ديگهمثلا بعد از عيد يك سر برم باز .اما واقعا دلم تنگ مي شه براي اصفهان..
اشكال نداره !باز سفر مي كنم . كلي جاي باحال ديگه هم هست كه مي شه رفت و گشت و حل كرد. البته يك دوربين ديجيتال و يك لبتاپ هم كه لازمه !
اگه اين دو تا را داشته باشم به اضافه موبايل و يك ماشين، ديگه هيچي نمي خوام. چون اينجوري كامل مي شه زندگي كرد. بقيه نياز ها را مي شه با اينها بر طرف كرد . مثلا ... ! هيچي بي خبال !
خيلي وقت بود كه نتونسته بودم وقت بزارم و با حوصله بنويسم ! الان مي خواهم تلافي اونها را در بيارم !
در ضمن سعي مي كنم ديگه پشت سر مردم هم هيچي ننويسم ! آخه يكي شكايت كرده بود و گفته بود كه همش داري پشت سر من مي نويسي !ديدم راست مي گه!
من كلي حرف براي گفتن دارم .اما حيف كه وقت كمه.
يعني وقتي من نمي نويسم به اين معني نيست كه حرفها تموم شده !نه. اصلا هم اينطور نيست. اگه از دريچه تنهايي بخواهم نگاه كنم كلي حرف و حديث هست براي گفتن
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۲۳/۱۳۸۰ ۰۹:۱۴:۰۰ بعدازظهر
لینک