این نیز بگذرد...
این نیز بگذرد ...
درباره وبلاگ
صفحه اصلی وبلاگ
پست الکترونیک
جدیدترین نوشته ها
وحيد از من خواست كه براي يكي از دوستانش پروژه اي ب...
وقتي گفتم عشق را نمي فهمم، طوري نگاهم كرد كه انگار...
فردا استقلال باز بازي داره. خدا کنه که ....
امروز سه شنبه زير يک بارون خيلي شديد, من و محمد...
امشب يک حادثه , دوباره منو بيدار کرد. دوباره به من...
از همون اوايل که خورشيد خانوم شروع به نوشتن کرده ب...
مي دونيد: هر چه بگندد نمکش مي زنند ----- واي به رو...
باز هم همان تنهايي لعنتي... خدايا چه کنم اگر ياري...
بچه كه بودم يكي بود كه من به خاطر اينكه احترامشو ...
هر كه خواهد گو بيا- هركه خواهد گو بگو................
لینک دوستان
وبلاگ فارسی شرپوینت
Farsi Sharepoint
پرتال نیازمندیها و آگهی های ایران
وبلاگ فارسی
وبلاگستان
قالب وبلاگ
اخبار ايران
اخبار ICT
تفريحات اينترنتي
تالارهاي ایرانیان
خرید اینترنتی
طراح قالب : ماكرومديا
لوگوی دوستان
پنجشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۱
چشمهايش را بست.
روي پلكهايش نوشته شده بود: بي وفايم و بي معرفت.
چشمهايش را كه باز كرد :
باز عاشقش شد.
نویسنده: ناصر ساعت ۱/۱۵/۱۳۸۱ ۰۴:۳۸:۰۰ بعدازظهر
لینک
0 نظر :
ارسال یک نظر