پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۱
قديما يكي از “خانم آشنايان ما“(يك اصطلاح كه خودم ساختمش! يك جا خوانده شود.) بود كه به اتفاق خوانوادهشون اومده بودند خونه ما.
كلي موندند و موقع رفتن از ما دعوت كردند كه ما هم به شهرشون بريم. اما اين خانمه آخرش گفت كه: فقط اينكه ماشينتو بفروشين و يك دوو!!بخرين و با اون بيايين خونه ما!!( كه چي بتونن پز بدن و ...!)
------
مي خواستم اينو بگم كه خدايا، به حق شب جمعه و به حق چيزهاي ديگه اي كه آخوندها مي گن:
كمكمان كن كه هميشه و هميشه و هميشه، سادگي خودمان راا حفظ كنيم و هميشه همان باشيم كه هستيم.(هميشه همان باشم كه هستم) .
و تحت هيچ شرايطي از خودمان بي خود نشويم(به عبارتي، از خودمان خارج نشويم!) و به چيزهايي كه نداريم، دل خوش نكنيم. و پز ندهيم و ....
------
باشه خدا؟
نویسنده: ناصر ساعت
۲/۰۵/۱۳۸۱ ۱۰:۱۷:۰۰ بعدازظهر
لینک