سهشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۱
در حاشيه نمايشگاه هشتم كامپيوتر و يك سري چيزهاي ديگه.
من خيلي دوست دارم كه به طور مفصل در مورد مسايل فني نمايشگاه صحبت كنم، اما امروز سعي دارم فقط به حواشي روز اول آن و چيزهايي كه ديدهام بپردازم.
ساعت 11 ديشب، وسايل را برديم نمايشگاه، تا ساعت 3 داشتيم غرفه مي چيديم. من سه رفتم خونه. اما بچهها تا صبح كار ميكردند.
عجيب اينكه ساعت 3 صبح ديشب، نمايشگاه مملو از جمعيت بود و همه در حال كار بودند. خطاط ها و برقكارها و دكوراتورها و .... همه و همه تا صبح بي وفقه در حال كار بودند.
البته كه اينجا ايران است و همه چي بايد تا دقيقه 90 طول بكشد.
حتي تا 8.5 صبح (يعني نيم ساعت قبل از نمايشگاه) هنوز هم كار ادامه داشت. :-)
------
از 9 صبح سفارش نهار شروع شد. حدودا 20 نفر اومدند و از ما در مورد تهار پرسيدند: آقا نهار چي mail دارين؟ .. ! اين پرسشها از 9 صبح شروع شده بود..
يك خانمي مي گفت: ببينيد من با اين مانتو و اين روسري، نهار ميفروشم و نهار ما مربوط به رستوران نمايشگاه است ! ما كه نفهيميدم داشت مانتو وروسريشو تبليغ مي كرد يا نهارش را !
n نفر هي مي پرسيدند آقا خودكار تبليغاتي نداريد ؟
بسياري از مردم (حدودا 87 درصد!!) همينجوري در حال جمع آوري كاتالوگ و بروشور بودند و بدون هچ سوال و جوابي از تمامي فرمها ، جزوهها، بروشورها، كارت ويزيتها يكي يدونه بر ميداشتند.
عمرا همهشون را بخونند. ما كه اينها را چاپ كرديم، خودمان همش را نخوندهايم.
تجربه نشان داده كه احتمالا همن شب يك نگاهيبه اون برگهها و كارتها ميكنند و بعدش مي گذارند تاقچه خونه يا گوشه كتابخونه يا انباري و ... چند ماه بعد هم به طور دست جمعي دور ريخته ميشوند. (در بهنترين حالت.)بدترين حالتش هم اينه كه همه چيزهايي كه از غرفه شما برداشتند را همون جا توي سطل ذباله كنار غرفتون خالي كنند و بروند :-) )
تزييات غرفهها خيلي جالب بود.. بهترينش شايد همكاران سيستمي ها بودند كه يك ساختمان چند طبقه راه اندازي كرده ! و كت وشلوارو كراوات يك دست مشكيشون اساس خوشتيپشون كرده بود.
در بسياري از غرفهها، خانمهاي شديدا آرايش كرده نيز جزو تزييات built in غرفهها به حساب مياومدند. (مثل غرفه شهراد دات نت. اون مانتوهاي قرمزشون منو كشته)
بعضي ها همينجور بي جهت تنه مي زدند.(همون بحث معروف دو برابري خانمها نسبت به آقايون )
تا يادم نرفته اينو هم بگم. آهنگ مسخره، جاز وبي خود سالن 7، واقعا اعصابم را خرد كرد.!
...
ادامه دارد..
نویسنده: ناصر ساعت
۶/۲۶/۱۳۸۱ ۰۹:۰۰:۰۰ بعدازظهر
لینک