پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۱
ما ديرو.ز رفتيم يك جاي با كلاس كه موهامونو كوتاه كنيم..
كمي ديرم شده بود و توي اون خيابانوي كه بودم، داشتم دنبال آرايشگاه ميگشتم كه يك تابلويي نظر منو جلب كرد...
عرض كنم خدمت شما، همون اول كه رفتم تو، يكي اومد جلو و خوشامدگويي كرد، بعد هم كمكم كرد كه كتم را در بيارم. بعدش از من دعوت كرد كه روي مبل بنشينم تا صدايم كنند. كمتر از 3 دقيقه، يكي ديگه اومد جلو و از من دعوت كردم كه به جايگاه تشريف ببرم! كلي تعجب كرده بودم...
خلاصه شروع كرد به انجام عمليات ...
(وسط كار اين آقاهه يك لحظه رفت جايي و برگشت، من هم از فرصت استفاده كردم و پولهامو شمردم، بعد كه ديدم از ده هزار تومان بيشتر دارم، خيالم راحت شد :-) )
قيچي و شانه و حوله از يك طرف، اره برقي و آينه و آب پاش (اه اه چقدر بدم مي اد كه آب بپاشن به موهات!) هم از يك طرف...
نيم ساعت در خدمت ما بود و بعد يكي ديگه اومد دستم گرفت و برد يك اتاق ديگه،در واقع يك ايگاه ديگه، مثل اينكه اينجا همه چي modular و distributed بود و همه چي هم به طور خودكار انجام ميشد. خلاصه اينكه تيغ برداشت و شروع كرد. البته ناگفته نماند اولش ميخواست صورتم را بشوره كه گفتم خودم ميشورم !مگه اينجوري بودم كه صورتم را يكي ديگه بشوره...
بعد از اينكه كارش تموم شد از من خواست كه بشينم تا سرمو بشوره ! من هم گفتم، آقا بي خيال، سر شستنم كجا بود... هم ديرم شده بود و هم اينكه نگران بودم آخر كار كتم را جاي پول بهشون بدم و برم (چون تجربه نشون داده هر جا كلاس زيادي بگذارند، به هون اندازه هم پول مي گيرند.)
20 دقيقه هم علاف ايشان يودم... بعد كه رفتم پيش حسابدارشون كه پرداخت كنم، گفت نه آقا خواهش ميكنم. بفرماييد، هنوز كار تموم نشده !!!
منو به يك اتاق ديگه دعوت كردند. و بعد از خوردن چايي يكي ديگه اومد و پس از خوشامد گويي، بادبزن و خشككن برقيشو گرفت رو سرم. بعد هم انواع كرمها، ادكلنها و كتيرا ها و چند تا چيز بو گندوي ديگه را همينجور به كله مبارك و صورت نازنين ما ميماليد.!!
گفتم آقا زياد نمال كه مهموني داريم و بايد با يك عده روبوسي كنم..
يكي ديگه اومد كتم را پوشوند و منو به حسابدار معرفي كرد...
حالا ديگه نوبت من بود، 7، 8 تا هزاري در آوردم و جلوشو شمردم، خيلي با كلاس گفتم چقدر تقديمتان كنم، ايشون هم كه پول كافي در دستهاي من ديده بود، گفت هر چقدر كه بديد قبوله. گفتم حالا بگيد، چقدر بدهم، گفت نه آقا، هر چقدر كه خودتان بديد ما قبول ميكنيم.
من هم نامردي نكردم و 1500 تومان (معادل با پانزده هزار ريال يا همون دو يورو و دوو يك دهم دلار و...) بهشون پرداخت كردم و د بودو.
اينو هم بگم كه قبل از اينكه پول را پرداخت كنم، حسابداره گفت، مشتريهاي اصلي ما آقا دامادها هستند كه معمولا دو سه ساعتي در خدمتشون هستيم... من تازه دوهزاريم افتاد. گفتم، آقا ما كه دوماد نيستيم. اما قول ميدهم در وقت مقتضي حتما خدمت شما برسم.! (اون كه نمي دونست حداقل تا سه چهار سال ديگه، نمي تونه جيب منو به عنوان دوماد تيغ بزنه. مي دونست؟!..)
--
ولي تجربه جالبي بود. تصميم دارم از اين به بعد هميشه برم اونجا :-).
نویسنده: ناصر ساعت
۷/۲۵/۱۳۸۱ ۱۰:۰۶:۰۰ قبلازظهر
لینک