سهشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۰
10:45 شب بليت داشتم.
تا حدوداي 10 كارم طول كشيد و تا پرينت بگيرم و فايلهامو آماده كنم، ساعت شد 10:20 !
من در آزادي و تا راآهن هم حداقل 25 دقيقه راهه! تازه خونه هم بايد مي رفتم و لباسامو عوش مي كردم. شام و نماز هم كه نخونده بودم ! در حالي كه فقط 25 دقيقه ديگه قطار حركت مي كنه!
سريع زنگ زدم به يك آژانس و گفتم كه يك ماشين خوب و با يك راننده توپ برام بفرستين كه خيلي ديرم شده !
5 دقيقه ديگه ماشين دم در بود يعني 10:25 دقيقه شده بود.
رفتيم خونه و من سريع لباس عوض كردم و دويدم و سوار ماشين شدم! جوراب و كت و كمربند و... اينها را در ماشين پوشيدم!
-آقا دمت خيلي گرم. اگه بتوني منو برسوني خيلي ازت ممنون مي شم.! 13 دقيقه بيستر نمونده بود!
خلاصه ماشين گاز گرفت و رفت . خيلي سريع مي رفت. توي راه كم مونده بود 10 تا آدم را زير كنيم و با 20 تا مشين تصادف كنيم.
ياد فيلم ها افتاده بودم ، فيلمهاي پليسي كه يكي را دنبال مي كنند. مثل خالي بنديهاي سيماي خودمون شده بود كه در سريالهايش به وفور ديده مي شه.
اما بايد مي رسيديم!
-آقا كرايه من چقدر ميشه ؟
== 1400 تومان !
من موندم كه آخه نمن تا اصفهان 2000 تومان مي دم از آزادي تا راهآهن 1400 تومان! آخه اين انصافه !
اما وقت چونه زدن نداشتم. !اگه 10 هزار تومان هم مي گفت بهش مي دادم !
خيلي هيجان داشتم !اما خيلي نگران نبودم كه نمي رسم ! چون آخرش اين بود كه مي رفتم ترمينال جنوب و از اونحا با اتوبوس مي رفتم..
راننده، يك جوري ميرفت كه مطمئن بودم كه يا مي رسه يا تصادف مي كنيم و هر دوتامون به طرز فجيعي له مي شيم.!
خلاصه...
-آقا خيلي ممنون كه رسونديم. !
ساعت 10:42 بود كه من ديگه گفتم قطار رفته !
آخه معمولا بر خلاف ساير چيزها كه هميشه تاخير وجود داره، قطار سر وقت حركت مي كنه !
سريع دويدم و بليطم نشون دادم و با كله پريدم تو قطار!
موقع نشون دادن بليطم، دوستم(همكلاسيمو) ديدم كه با همسرش اومده بود. البته شوهرش قرار نبود بياد .
باورم نمي شد كه رسيده باشم ! خلاصه كلي حال كردم كه يك موضوع خوب براي وبلاگ پيدا كردم !
اما جالبيش اين بود كه برق قطار خاموش بود و معلوم بود كه يه مشكلاتي داره!
توي كوپه نشستيم و گرم صحبت شديم كه فهميدم يك ربع گذشته و هنوز برقها خاموش و از حركت هم خبري نبود !
خلاصه كلي خورد توي ذوقمون ديگه !
باورتون نميشه ، قطار با يك ساعت و 25 دقيقه تاخير راه افتاد ! هيچكس هم هيچ گونه معذرت خواهي هم نكرد. بي معرفتها !!اونهايي كه خارج هستند برن حال كنند كه از چه جهنم درهاي فرار كردند!
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۰۴/۱۳۸۰ ۰۸:۲۲:۰۰ بعدازظهر
لینک