سهشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۰
واقعا استادم منو شرمنده كرد! باهاش كار داشتم و زود هم بايد مي رفتم جايي. كلي هم ديرم شده بود.
اما استاده نبود. از اينور اونور پرسيدم، فهميدم كه ايشون كلاس دارند. رفتم از جلوي كلاسش گذشتم كه ببينم آيا در كلاس هست يا نه ! كه استاد عزيز با ديدن من، اومدن دم در و با من شروع به صحبت كردن كردند. در حالي كه سر كلاس بود و اصلا مي تونست هيچ توجهي نكنه ! و بزاره براي بعد از كلاس.
خلاصه دمش گرم، خيلي هم گرم . كار منو خيلي زود راه انداختند. واقعا خدا عمرش بده.
من افتخار مي كنم كه همچين استاد راهنماي خوبي دارم. خدا حفظش كنه انشاالله.
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۰۴/۱۳۸۰ ۰۸:۰۴:۰۰ بعدازظهر
لینک