جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۰
فكر مي كنيد من الان كجام ؟
الان ساعت 1 نصف شب 5شنبه !يا همون صبح جمعه هستش !
من الان محل كارم هستم و خونه نرفتم !
شما شام، كلي اين جار گشتم، بالاخره در يخچال، يك نون لواش خشك شده، كاملا خشك شده را آوردم گذاشتم جلوم و شروع كردم به خوردن !
خيلي بدمزه ، فكر كنم كپك زده بود !اه ، حالم به هم خورد آخرش !
اما گشنه بودم ديگه ! يه ريال هم تو جيبم نبود !امروز صبح يادم رفت كه از خونه پول بردارم،!همينجور خالي خالي اومدم اينجا !
چه اشكالي داره !يك بار هم نون خشك بخوريم ! مگه ما از اين همه آدم سرگردون و ول خيابونهاي تهرون چي كم داريم ؟ ها .
پس ما هم مي تونيم !
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۲۸/۱۳۸۰ ۰۱:۰۰:۰۰ قبلازظهر
لینک