جمعه، دی ۲۸، ۱۳۸۰
امشب با مهدي، يكي از دوستام صحبت كردم ! خيلي وقت بود كه از ايشون خبري نداشتم، امشب تلفن كردم و باهاش صحبت كردم !
البته..
ساعت 12:30 شب بود كه زنگ زدم ها !اولش با خودم گفتم، فقط دو تا زنگ، اگه برداشتند كه هيچي ، و گرنه قطع مي كنم كه از خواب بيدار نشوند !
پس از چهار زنگ گوشي را برداشتند |:ـ) و كلي با هم صحبت كرديم ! البته اين هم نوعي تفاهمه ها ! . چون مي دونستم كه اين ساعتها تازه شام مي خورند، يا تازه برنامه ريزي مي كنند كه امشب رو چيكار كنند زنگ زدم !
احتمالا اون هم همون زنگ اول حدس زده كه غير از من زنجيري ! هيچكس اين موقع شب زنگ نمي زنه !
ما اينيم ديگه
نویسنده: ناصر ساعت
۱۰/۲۸/۱۳۸۰ ۱۲:۵۶:۰۰ قبلازظهر
لینک