دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۰
امروز رفتم راهپيمايي! اولين باري بود كه اين قدر كامل در راهپيمايي 22 بهمن شركت مي كردم. قبلا ها هم شركت مي كردم اما معمولا آخرش ميامدم و يك دور مي زدم و بر مي گشتم...
اين دفعه، چند تا دليل محكم داشتم كه در راهپيمايي شركت كردم.
اولا: مي خواستم ببينم راهپيمايي هاي تهران چه جوريه !
ثانيا مي خواستم مشت محكمي بزنم بر دهان گشاد آمريكا و انگليس كه فكر نكنند كه دولت مردان ما تنها هستند..(در اين باره مفصل خواهم نوشت)
ثالثا: مي خواستم از توش يگ گزارش براي وبلاگم يا احتمالا براي روزنامه شريف در بياورم.
اما راه پيمايي به نوعي برام جالب بود...
اين همه آدم ... آدمهايي كه پيش هر كدوم يك كم حرف بزني، شروع مي كنن به بد وبيراه گفتن در مورد نظام وكلي گلايه مي كنند به خاطر مشكلات و.... اما چطور مي شه كه اين روزها اينجري ميان و شركت مي كنند. ! من فكر مي كنم بر مي گرده به خصوصيات ذاتي مردم ايران. اصلا مردم دوست دارند كه شور و شوق داشته باشند،؟ دوست دارند كه در جشن هاي ملي شركت كنند. كلا اين مردم از كار هاي گروهي و دسته جمعي و به طور كلي ملي خيلي خوششون مي آد. مثال ديگه اش شايد ماه محرم باشه. خيلي ها را در ماه محرم مي بينيم كه اصلا نماز هم نمي خونند اما چنان سينه و زنجير مي زنند كه انگار خودشون در كربلا بودند و همه چي را به چشم خودشون ديدند. يكي از دوستام پارسال محرم مي گفت كه براي ايراني ها، محرم يك جشن مليه ! بگذريم از اينكه كلي باهاش بحث كردم كه نه ! اين جوريها هم نيست خيلي ها به خاطر اهل بيت و امام حسين(ع) مي روند مساجد...
اينو داشتم مي گفتم كه ايراني عاشق اين جمع شدن و شلوغ بازيها هستند. مثلا يكي از همسايه هامون ديشب كه خونشون اومد، سنيدم كه مي گفت:
مامان مامان بيا اين ميوه ها را بگير من مي خواهم برم با دوستام تظاهرات ! گاردي ها ريختند تو خيابابون. مي خواهيم بريم كمي صفا كنيم !
مامانش گفت: پسرم نرو !مي گيرندت ها !
خلاصه پسره مي خواست بره پيش دوستاش كه ظاهران بعد از تكبير هاي ديروز دور هم جمع شده بودن و شعارهاي ديگه هم مي دادند. كه گشتي ها ريختهه بودند و كتكشون زده بودند.
همين شخص كه ديشب جزو خرابكارها بود امروز زود تر از ماها، رفته بود خيابون و در راهپيمايي شركت كرده بود. كلي عار هم مي داد!
----
اما گذشته از اين شور و شوق عمومي در چنين مراسماتي، بعضي ها هم دنبال كسب و كار خودشون بودند. تقريبا از انقلاب تا آزادي، كنار خيابون پر شده بود از دست فروشها كه انواع و اقسام چيزه ا را مي فروختند : از زيتون گرفته تا ساك و لباس عروس!! و گوشي مبايل و... ! و جالب اينجا بود كه كلي از خانمها هم مي خريدند ! دوستم مي گفت ااين خانمها وقتي راه پيمايي هم مي آند از جيجي بازها دست بردار نيستند. مثلا دور و بر اون دستفروشي كه لباس عروس مي فروخت كلي خانم جمع شده بودند و حتي بعضي ها هم مي خريدند !. خانمند ديگه ! زياد سخت نگيريم :-)
مساله ديگه اي كه منو ناراحت كرد، اسرافي بود كه به وضوح به چشم مي خورد و حيف از اين همه بيت المال كه به اين راحتي نابود مي شوند و از بين مي روند. كلي پوستر و برگه و شگلك و شعار نوشته بودند زيردست پا ريخته شده بود ! شايد از انقلاب تا آزادي ، كف خيابونها پر ورقها و پوسترهاي پاره پاره شده بود !چرا اين همه خرج مي كنند الكي؟ چرا؟ چرا كسي به اين مسايل حساس نيست ! باب اين بيت المال ! نمي دونيد چقدر آدم زحمت كشيدند تا اين پولها جمع بشوند ! .
مثلا يكي از مواردش يك جور كلاه كاغذي بود كه روش نوشته شه بود : باشگاه تلويزيوني جوان (تا مهر!). كه يك بار مصرف بودند و يك بار كه مي ذاشتي سرت پاره مي شدند و از بين مي رفتند. خلاصه اينها همش بيت المال هستند و كلي گناه پشت اين كار خوابيده ! واقعا پولي كه خرج تهيه كاغذها و پوسترهاي الكي و مطمئنا الكي امروز شده بود در حد ملياردي بود ! مي دونيد با اين پول چند تا بدبخت و فقير را مي شد زنده كرد...!
اين هم از راه پيمايي امروز !
نویسنده: ناصر ساعت
۱۱/۲۲/۱۳۸۰ ۰۴:۴۵:۰۰ بعدازظهر
لینک