پنجشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۰
امروز نهار رفتيم ساندويچ فروشي دانشجو. قبلا ها همه مي رفتيم و مي رفتند ساندويچي علي آقا(سگ پز). شريفي ها اين علي آقاي سگ پز را خوب مي شناسند. هميشه خدا، سرش شلوغه، و روزهايي كه غذاي سلف بد باشه، به اندازه سلف دانشگاه يا حتي بيشتر هم مشتري داره!
البته اين روزها كمي كيفيت غذاهاش اومده پايين و گرون هم مي ده. به خاطر همين بچه ها ديگه اونجا كمتر مي روند و بيشتر مي رن سراغ ساندويچي دانشجو، كه ساندويچهاش خيلي درازه! بدون نون اضافه هم آدم و سير مي كنه.
اما امروز من بندري خوردم. بندري معمولا ملغمه اي است از n تا چيز. كه من حالم بهم خورد! اي كاش همون هات داگ را مي خوردم !
وقتي برگشتيم، يك سر زدم به اتاق روزنامه شريف- كه اتاق بغلي محل كارمون هست- ديدم بچه ها دارند نهار مي خورند. ! من هنوز در كف بندري بود كه خوردم. به همين خاطر بي خيال غذاي روزنامه شدم كه ترسيدم كه حالم بيشتر بهم بخوره.
نویسنده: ناصر ساعت
۱۱/۲۵/۱۳۸۰ ۰۹:۱۱:۰۰ بعدازظهر
لینک