سهشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۱
داشتم با خودم فكر مي كردم كه تنبلي چرا؟ افسردگي چرا؟ بي انگيزگي چرا ؟
كه چرا اينقدر مست و بي حال شدم. چرا اينقدر بي انگيزه شده ام !
چي شده كه من همه چيز را فراموش كردم و همش درپي اتلاف وقت و تنبلي و بي حالي و سستيم...
پس كو آن ناصر درسخوان و سختكوش....
اما نه.. اما نه.. من هنوز هم همونم با گامهايي استوار، با قدمهايي مطمئن، با دلي پر از اميد به آينده ،به خوشي، به زندگي، به دريا..
باز سخت خواهم كوشيد.. فردا يقينا دير خواهد بود. از همين امروز.. سعي مي كنم باز خودم باشم. باز اميدوار به آينده... به آينده اي مطمئن تر به زندگي پربارتر..
امان از لحظه هاي گرانبار زندگي كه چنان مستانه از دستش مي دهيم. امان از لحظه هاي گرانقيمت زندگي كه چنان بي رحمانه، بسان نوشيدن يك ليوان آب از دستش مي دهيم... قطئا افسوس خواهيم خورد.. چنان كه افسوس گذشته را مي خوريم..
----------
باز بايد بيدار بشوم. با قدمهايي سنگين و اميدوار در جاده اي بس نا مطمئن تر از گذشته بايد خودم را امتحان كنم. بايد مبارزه كنم. مانند گذشته. مانند آينده.
----------
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي توانم با خواندن كتابهاي خوب و خواندني روح و جانم را سيراب كنم.
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي توانم با يادگيري انواع زبانها و آشنايي با فرهنگهاي ديگران روحم را بسط بدهم و قلمرو زندگيم را گسترش دهم.
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي توانم با خواندن قران ، با خواندن نهج البلاغه به لذتي واقعي برسم و كامياب گردم.
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي توانم در فكر كمك كردن به فقيران و مظلومان جهان باشم و با كمك كردن به آنها به آرامشي قلبي دست يابم.
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي توانم با تلاش و كوشش فراوان در درس و زندگيم موفق شوم و الگوي ديگران گردم.
بي انگيزگي چرا در حالي كه مي بينم رقيبانمان در سرتاسر جهان تا نوك انگشت مجهز به دانش و تكنولوژيند و ما اندر خم يك كوچه ايم...
آري .. آري زندگي در جريان است. پس باشد كه زنده باشيم و تا وقتي كه نبرده اندمان، زنده باشيم و برقرار و پايدار.
شايد اگر بميريم بهتر از آن باشد كه سست و بي انگيزه باشيم..
زندگي سخت است اما اگر با انگيزه بوده و مدام در پي تلاش و كوشش باشيم آنگاه سختي آن برا يمان آسان مي شود و زندگي به مبارزه اي تبديل مي شود. به مبارزه اي دلنشين براي زنده بودن و زنده ماندن...
معتقدم كه زندگي رقابت است تنها..رقابت رقابت... پس خوابيدن و تنبلي كردن در اين مسابقه همگاني چيزي نيست جز ضعف و بيچارگي.
كوتاهي هرگز. تنبلي هرگز..خواب هرگز..سستي هرگز..مستي هرگز..
اولي چه دلنشين است.. پيروزي چه لذتبخش است.. موفقيت چه شاديبخش است ..برتري چه آرامش بخش است..
پس يا علي گويان مي ريم به جنگ تنبلي...
نویسنده: ناصر ساعت
۱/۰۶/۱۳۸۱ ۰۵:۵۴:۰۰ بعدازظهر
لینک