دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۰
حرفهايم براي توست! گوش كن
چرا واقعيتها را نبايد ديد! چرا دنيا را در دو كلمه خوب و بد حصر بايد كرد.
حالتهاي بسياري هست بين اين دو !
هم مي توان خوب بود هم بد!
من آنگونه نيستم كه آنها مي گويند.
اما اينگونه هم نيستم كه تو مي خواهي
من مثل خودم هستم و بس ! يك انسان، يك موجود!
خوب ،بد و زيبا، زشت و مهربان، ظالم وآرام، عصباني و دوست داشتني،منفور و معصوم، گناهكار و گل ، خار و مدافع، مهاجم، خوشحال، ناراحت و فرشته، شيطان و ... .
انتظار نداشته باش كه هميشه مغصوم باشم. انتظار نداشته باش كه هميشه فرشته خوي باشم! گاهي هم شيطانيت لازم است، گاهي هم بد بودن لازم است، حرف بد، توهين، ،بسيار سنگين است و پر فشار! جوابي بايد!
انتظار نداشته باش كه هميشه حرفهايت را قبول كنم!
انتظار نداشته باش كه حرفها و حالت هايلحظات تاريكي و خموشي ذهنت را قبول كنم. !نه !!!
هرگز! اي كاش مي شد بعضي اوقات از دست انسانها فرار كرد و به حايي رفت كه كسي نباشد
هر كجا كي روم خودت مي آيي دنبالم !من از تو نخواستم ! چندين بار گفته ام و باز هم مي گويم ! در اين دنيا، گرگهاي فراواني يافت مي شوند، مواظب بايد بود.!
و من ترسم از شناخته شدن توسط تو! آن روز ديگر همه چيز تمام مي شود ... .
پناه مي برم از دست بي حياييها به تنهايي!
پناه مي برم از دست گرگهاي انسان نما!
پناه مي برم از دست حسوديها و غير انسانيتهاي خلق الله .
پناه مي برم از زور گوييها و تهمت ها و بديها و دوروييها! ...
كه من بي گناهم
نویسنده: ناصر ساعت
۹/۰۵/۱۳۸۰ ۰۸:۵۹:۰۰ بعدازظهر
لینک