چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۱
ديروز تيم ما حذف شد. من 5 تا گل در سه نا مسابقه زدم. اما در نيمه نهايي، باختيم و حذف شديم.
وسطهاي بازي كه من خيلي خسته مي شدم هي بخودم مي گفتم كه بهتره تعويض بشم چون هم خودم خسته شده بودم و هم احساس مي كردم كه اگه بيشتر از اين توي بازي بمونم، بيشتر به تيمم خيانت مي كنم چون اگه يكي ديگه جاي من مي اومد شايد بهتر مي تونست بازي كنه يا بيشتر مي تونس بدووه. ولي اوني كه بيرون بود به من مي گفت كه بهتره توي زمين بمونم و گل بزنم. البته قلبا يقين داشتم كه مي تونم گل بزنم و مي تونم براي تيمم موثر باشم. اما مي ترسيدم و ترديد داشتم. امان از ترديد امان از شك.
---
يعني بعضي اوقات مي دونم كه اگه من باشم مي تونم بهتر باشم مي تونم موفق باشم اما اگه ترديد نكنم و اگه شك نداشته باشم.
واي به روزي كه اين ترديد در مسايل حياتي زندگي رخ بدهند. اونجا ديگه نمي شه كاري كرد و اين ترديد مي تونه كه كشنده باشه.
مساله كه الان براي من پيش اومده و خيلي هم سخت هست كه بتونم تصيم بگيرم. در عين حالي كه چيزهايي را كه دوست داشتم توي اون تصميم ميبينم اما ترديد و ترس مانع از انجام كارهاي جدي مي شه.. تريدي كه به من تلقين مي كنه كه نمي شه و ترديدي كه به من مي گه: ممكنه نابودش كني ممكنه بشتر اذيت ببينه، ممكنه بيشتر سختي بكشه..
اما حيفه كه نابود بشه..اما حيفه كه بشكنه، حيفه كه پژمرده بشه..
در حالي كه مي دونم اگه من باشم ...
اما نه، اما نه، بگذار براي خودش باشد و براي خودش رشد كند و براي خودش موفق بشود.. بگذار به دامن دوستي با من آلوده نشود.
هر كس به سي خويش...
نویسنده: ناصر ساعت
۳/۲۲/۱۳۸۱ ۰۳:۵۶:۰۰ بعدازظهر
لینک