شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۱
دو تا از دوستام ديشب طي يك سلسله عمليات جان بر كفانه و البته خطرناك به عقد هم در آمدند!
البته اين دو تا دوست عزيز و مبارك! چهار سالي هست كه به طور غير رسمي با هم دوستند اما ديشب كه ديگه از هم خسته شده بوند به عقد هم در آمدند.
به من كه زنگ زده بود خبر بده، همچين ناراحت بود كه انگاري كشتيهاش غرق شده بود(اينو خودم برداشت كردم!) ! البته خودش مي گفت حسابي خوشحالم و اصلا باور نمي كنم كه باهاش ازدواج كرده باشم.
چون يك جورايي به هم اصلا نمي خوردند. اما فعلا كه به هم خوردند.!
خلاصه اينكه مباركشون باشه و اميدوارم كه 20 تا 4 سال ديگه با هم باشند.