شنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۱
اين روزها و شب ها كه مي خواهم بخوابم، سعي مي كنم كه هوشيار بخوابم.
نمي دونم .. اما احساس مي كنم كه اون زلزله تهران كه مي گفتند، نزديكه.
هرگز يادم نمي ره اون شبي كه در گيلانمان زلزله اومد. (31 خرداد 1369)هنوز هم اون شب به كمال و با تمام جزيياتش يادمه.
اينكه زمين و زمان از ترس قدرت الهي مي لرزيدند و هيچ پناهگاهي نبود كه درآنجا آرام بگيري و ...
قبلا گفته بودند كه گسليه كه زلزله در تمام طول آن خواهد آمد. اين روزها هم حتما شنيدين كه همه جا زلزله اومده و مدام از اين ور و انور شنيده مي شه كه زلزله ويراني به بار آورده .
خلاصه اينكه فكر كنم نوبت ما هم شده كه يك زلزله حسابي در تهران بياد..
خدا به خير كنه.
گفتم كه اين روزها وشبها وقتي مي خوام بخوابم سعي مي كنم هوشيارتر بخوابم..
البته اگر مرگ بخواد بياد، مياد و اين حرفها هم اصلا حاليش نيست.