جمعه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۱
بچه كه بودم يكي بود كه من به خاطر اينكه احترامشو داشته باشم و به اسم صداش نكنم عمو صداش مي كردم. يك بار كه عمو صداش كردم با بي مزگي تمام برگشت و به من گفت كه مگه من عمويت هستم كه منو عمو صدا مي كني. منهم بهش گفتم كه من فقط قصدم اين بود كه با يك جور احترام صداتون كنم. با خودم گفتم: مرتيكه احمق! انگار نوبرشو آورده. خيلي هم دلش بخواد كه عموي من باشه. يادمه از اون موقع به بعد بهه اسم كوچيك صداش مي كنم و آقا و اين حرفها هم در كار نيست.
بعضي موقع ها هم احساس مي كنم كه ناراحت مي شه در عوض من كلي خوشحال مي شم....
------------------------------
به همين خاطر هم مجبور شدم دوباره login كنم و اسم يكي را از لينك وبلاگهام حذف كنم.