حالا باز بايد برم. !
اشكال نداره ! كفاره گناهانام!:-)
كاري پيش اومده ! فردا بايد برم سخنرانييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي.
از اونجا شايد بنويسم. انشا الله.
این نیز بگذرد...
این نیز بگذرد ... |
امشب
شب جمعه اي ديگر...
حالم
گرفته هست... نمي دونم كجا برم. خونه الان حسش نيست كه برم. آخه مثل زندونه برام.
البته زندون كه نه. اما هيچ دلخوشي ندارم كه خونه برم آخه... مي روم اونجا فقط مي
خوابم ديگه...
خلاصه
امشب دلم گرفته. البته بعضي اوقات اين حالت رو دوست دارم.. امروز جلسه ماهيانه
شركتمون بود.. حالم گرفته شد.. بايد ذاتا خوب كار كنم...
يك
كار بد چند روز پيش و دوري از خدا در اين چند روز بعد از اون گناه. فكر كنم عامل
اصلي گرفتگي حالم همين باشه. البته شايد هم يكميش از خستگي باشه..
خيلي
برام سخته دوري از خدا ! فكر كنم با من قهر كرده باشه !ديگه نمي ذاره كه برم
پيشش. خيلي سست شدم. امروز با اينكه بيدار بودم، اما نماز صبحمو نخوندم! يك
جورايي از خدا شرمنده شده بودم و روم نمي شد كه دوباره برم و آشتي كنم !
آخه
اگه من جاش بودم تا به حال 10000000 بار پدر اين بندمو در مي آوردم. n بار مي
انداختمش زير ماشين و n بار از كوه پرتش مي كردم و n بار آتيشش مي زدم.
خدا
جون تو خيلي باحالي .خيلي خيلي زياد.. واقعا تو مهربوني و مي دوني كه ما آدمها
خيلي ضعيفيم. مي دوني كه ما اگه گناه مي كنيم از روي بيچارگي و از روي ضعفمونه
فقط.
مي
دونم كه وقتي ماها گناه مي كنيم با خودت مي گي كه بنده بيچاره و ضعيف من.... مي
دونم كه خيلي دلت براي ماها مي سوزه.
جالبه
كه بعضي اوقات پررو مي شيم و خودمون رو بالاتر از تو فرض مي كنيم و ادعامون هم
ميشه. مثلا مي گيم خدايي وجود نداره و از اين چرت و پرت ها ديگه.
واقعا
بايد خيلي نادون باشيم كه از اين حرفها بزنيم ها ! اون موقع كه فرشته موت را مي
فرستي سراغمون. مي دونم اون لحظه، قيافمون ديدن دارهها ! اون موقع كه نزديكترين
ها هم ما را مي زارن و فرار مي كنن. حتي پدر، حتي مادر، حتي همسر، همه و همه..
وحشت مي كنند از ما.
از
جايي كه ما هستيم فرار مي كنند. مي ترسند كه شب بريم تو خوابشون.. حتي اون پتويي
كه ما را مي زارن توش، ها، مي ندازنش دور، خيلي دور !شايد هم آتيشش بزنن.
خلاصه
اون موقع ديدن داريم كه نصف بدنمونو كرم ها خورده باشند و ديگه چيزي از گوشت و
صورت و چيزهاي ديگه نمونده باشه..
واقعا
ها !ما ها گول چه چيزهايي را مي خوريم در زندگي ! مثلا من خوشتيپم !يا خوشتيپ
ترينم. بيچاره، اينها همه خوراك كرمهاي قبرستونه. هر چي خوشتيپتر و لطيف تر باشي،
بيشتر كرم دورت جمع مي شه و زودتر مي خورندت.
خلاصه
در هر كاري بايد يادمون باشه كه ما را هم يك روزي رو دستاشون بلند مي كنند و
لاالهالاالله... تازه اگه خيلي خوش شانس باشيم اين جوري خواهد بود.
ممكنه
تو دريا غرق بشيم و هيچ كس هيچ موقع جسدمونو پيدا نكنه. يا حتي ممكنه بسوزيم و
پودر بشيم و نابود. يا ممكنه زلزله بياد و بريم زير زمين. يا خمپاره بخوريم و كلا
هيچ بشيم...
ديگه
نمي دونم. از چي اينقده مغروريم و خودمونو گول مي زنيم. از چي اينقده به خودمون
مي باليم و به ديگران فخر مي فروشيم. ديگه از چي ظلم مي كنيم و پدر مردم رو در مي
اريم. ديگه از چي زور مي گيم و ديگران رو اذيت مي
كنيم....................................
ديگه
كم كم روزه را تموم كتم.
فقط خواستم بگم كه آقا ناصر، يك كم حواستو جمع كن!
فكر
كنم اگه يكم برم بيرون هوا بخورم حالم خوب بشه.
كمي
بايد با خودم خلوت كنم. اينحوري خوب مي شه....
امروز
سردرد شديدي هم داشتم... اونو هم ديدم ! اما نبايد گول خورد.. يعني بايد عاقلانه
رفت جلو.